i love you | ||
|
من مانده ام و یک برگه سفید!!! خدایا باهات قهرم...
کی گفته همیشه باهامی؟ مگه میشه باهام باشی و حالمو ببینی و کاری نکنی؟ مگه میشه هرچی رو که دوست دارم ازم بگیری؟ مگه میشه... که چی؟ که خدایی تو ثابت کنی؟ این روزا شیطونو بیشتر از تو حس میکنم! پس کجایی؟ مگه میشه حواست به بقیه باشه جز من؟ مگه میشه هرکی هرچی میخواد بهش بدی جز من؟ اصلا تو که واسه من وقت نداری چرا خلقم کردی؟ خدایا نگام کن ... اشکامو میبینی؟ نگو تاحالا اشکامو دیده بودی و کاری نکرده بودی... نگو که واسه توام بی ارزش شدم.... خدایا خسته شدم... بغلم کن ، دستامو بگیر...فقط تورو کم دارم... تو تابستون با اون گرمای خفه کننده اش توی اتوبوس نشسته بودم.
یه دختر کوچولوی 8-9 ساله هم به خاطر نبود جا دور از مامانش نشسته بود رو صندلی ته اتوبوس. دختر کوچولو روسری اش رو خیلی زیبا با رعایت حجاب همراه چادر عربی سرش کرده بود. خانوم بدحجابی که پیش دختر کوچولو نشسته بود و خودشو باد میزد با افسوس گفت: توی این گرما اینا چیه پوشیدی؟ از دست اجبار این مامان باباهای خشک مقدس... تو گرمت نمیشه بچه؟ همون لحظه اتوبوس ایستاد و باید پیاده میشدیم. دختر کوچولو گره ی روسری اش رو سفت تر کرد و محکم و با اقتدار گفت: چرا گرمه... ولی ... آتیش جهنم از تابستون خیلی گرم تره... دختر کوچولو پیاده شد و اون خانم بدحجاب سخت به فکر فرو رفت...
تاج از فرق فلک برداشتن
گاهی دوستت دارم ها بی فایده اند کـاش هنــوز بچـّهـ بودیــمـ هرچی میگم دوست دارم هرچی میگم تورو میخوام
صلوات هم مداد هست هم پاک کن الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم یادم آمد ، دلی که سوزان شُد ،
خواهری را که سنگ باران شد ،،، خواهری گفت ، اشک سهم من است ، ای برادر ، چقدر دل شکن است ،،، این که یک خواهری نگاه کند ، به برادر که پاره پیراهن است ،،، بدنت را محاصره کردن ،،، حاصلش آه زیر و رو شدن است ،،، در همت کردند و می بینم ، نیزه هایی که سهم یک بدن است ،،، لشکر کوفه را کفن کردن ،،، بدن تو هنوز بی کفن است ،، خواهرت می رود ولی افسوس ،،، دلبرش روی خاک پاره تن است ،،، در گلو بغض بی صدا مانده !!! ""بدنت روی خاک جا مانده ""
این کار، کار کیست؟! چھ بد می زند بھ در
باور نکردنیست ، لگد می زند بھ در؟! مشعل گرفتھ است کھ آتش بھ پا کند یا با طناب دست شما را جدا کند شاید تو بی علی شوی و او بدون تو... از پشت در صدا بزنی یا علی نرو! یعنی کھ قطره قطره بریزی بھ کوچھ ھا نامش نیفتد از دھنت تا بھ انتھا یعنی بجنگ! وقت تماشا نمانده است یعنی بھ او نشان بده تنھا نمانده است *** اینجا کجاست؟! چادر خاکی! چھ می کنی؟! تنھا ترین نشانھ ی پاکی چھ می کنی؟! اینجا غریبھ نیست، چرا رو گرفتھ ای؟! آیا تویی کھ دست بھ زانو گرفتھ ای؟! دیر آمدم بگو کھ چھ کردند کوچھ ھا بانوی قد خمیده! زمین می خوری چرا؟! این کودکت چھ دیده کھ ھی زار می زند؟! ھی دست مشت کرده بھ دیوار می زند
موضوع انشا : خوش بختی … ﺩﻝ ﻣــــــﻦ ﮐﺴﯽ ﺭﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺧـﻮﺩﻡ باﺷﻪ ﻧﻪ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻋﺰﯾﺰ ﺧﯿﻠﯿﺎ ...
ﺩﻝ ﻣــــــﻦ ﮐﺴﯽ ﺭﻭ ﻣﯿﺨــــــﻮﺍﺩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﯾﮑﯽ ﺑﻬــــﺘﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ، ﺩﻟــــــﺶ ﻧﻠﺮﺯﻩ ... ﺩﻟــــــﻢ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻫﺎ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﮐﻪ ﻣﺠــــــﺒﻮﺭ ﻧﺒﺎﺷﯽ ﺑﺎ ﭼﻨـــــﮓ ﻭ ﺩﻧﺪﻭﻥ ﺣﻔﻈﺶ ﮐﻨﯽ ﻭ ﻫﻤﯿــــــﺸﻪ ﮐﻼﻓــــــﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺑﺪﻭﻧﯽ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﻪ ﯾــــــﻪ ﻣﺎﻩ ﻫـــــــــﻢ ﻧﺒﺎﺷﯽ ﮐﺴﯽ ﺟــــــﺎﺗﻮ ﻧﻤﯿگیره!!
به فکرمان................................................................ منطق به قلبمان................................................................ آرامش به روحمان............................................................... پاکی به وجودمان............................................................. آزادی به دست هایمان....................................................... قدرت به چشم هایمان........................................................ زلالی به زندگی مان........................................................... عشق به دوستی مان......................................................... تعهد و به تعهد مان.......................................................... صداقت
|
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |